به یاد سوتی کیوان…

کیوان سیدی کامنتی برای «سوتی می‌دهییییییم …» گذاشت و مرا یاد جریانی انداخت که بعد از چهار سال، هنوز هم عرق شرم بر چهره‌مان می‌نشاند.

آن وقت‌ها خانه‌ی فعلی‌ام را تازه تحویل گرفته بودم و یکسالی کیوان خان همخانه‌ی من بود. همسایه‌ی دیوار به دیوارمان هم مادر و دختری بودند. خانه‌های آپارتمانی این روزها هم که می‌دانیم چقدر عایق‌بندی صوتی دارند.

یکبار با کیوان نشسته بودیم توی اتاق خواب و داشتیم در مورد مسائل انتزاعی صحبت می‌کردیم. کیوان بطور عادی حرف‌زدنش خیلی بلند است و وقتی که به هیجان می‌آید یا نکته‌ی بدیعی به ذهنش می‌رسد، دیگر تقریبا داد می‌زند. حالا وسط صحبت یک دفعه به ذهن کیوان خطور کرد که مصرف سیر (همان که بوی خوبش معروف است) چه تاثیر احتمالی بر مسائل انتزاعی مورد بحث می‌تواند داشته باشد و ایده‌اش را چنان داد زد که از توی کوچه هم شنیده می‌شد. من از تصور این که مادر و دختر همسایه صحبت‌های ما را شنیده باشند سرخ شده بودم و داشتم با خودم فکر می‌کردم که آنها این وقت روز خانه هستند یا نه؟ که صدایی از خانه‌ی همسایه آمد که نشان می‌داد هستند و اتفاقا درست جایی نشسته‌اند که صدای ما را به وضوح تمام می‌شنوند! خلاصه هر بار که با همسایه رودررو می‌شدیم، دلمان می‌خواست زمین دهان باز کند و …

۸ Comments

  1. عباسقلی قارچ رودی 06 جولای 2014
  2. ایران 19 آوریل 2009
    • علی گنجه ای 19 آوریل 2009
      • سورنا 24 آوریل 2009
  3. كيوان 06 آگوست 2008
  4. مهران 06 آگوست 2008
  5. محبوبه 06 آگوست 2008
    • ایران 19 آوریل 2009

Leave a Reply