یادمان میاورند…

سوتی یادمان می‌آید… هر چه هم که یادمان رفته باشد دوستان یادمان می‌آورند!

با کیوان برای سپنتا یک برنامه‌ی Accounting نوشته‌ایم که هنوز هم بعد از چهار سال دارد کار می‌کند… در مرحله تست برنامه، پیام‌های خطا و توضیحات برنامه، عبارات خیلی رکیکی بودند توی این مایه‌ها که مثلا: «[…] پسوردتو درست وارد کن» یا «کاربر […] مورد نظر یافت نشد الاغ» و …

وقتی برنامه را می‌خواستیم زیر بار ببریم نشستیم و همه‌ی پیام‌های مستهجن را اصلاح کردیم و همه چیز را تست کردیم و برنامه‌ عملیاتی شد و همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا ساعت 9 صبح که خانم ت. از بخش فروش زنگ زد…

خانم ت.: الو؟ آقای گنجه‌ای؟

من: جانم؟ سلام

خانم ت: این برنامه‌تون خیلی حرف‌های زشتی می‌زنه!

من (با رنگ پریده): چی مثلا؟

خانم ت: وقتی logout می‌کنم میگه برو گمشو!

من (با رنگ طبیعی و بعد از یک نفس راحت): ئه؟؟؟ جدی میگید؟؟ باشه باشه همین الان درستش می‌کنم!

۱۴ Comments

  1. محمد جواهری 11 آوریل 2013
  2. كيوان 06 آگوست 2008
  3. زی زی 06 آگوست 2008
  4. مانی 06 آگوست 2008
  5. مهران 06 آگوست 2008
  6. بهنام 06 آگوست 2008
  7. شهنام 06 آگوست 2008
  8. مهران 06 آگوست 2008
  9. طنز متفاوت! 06 آگوست 2008
  10. زی زی 06 آگوست 2008
  11. پرنسس 06 آگوست 2008
  12. شاه فینقیلی 06 آگوست 2008
  13. پرنسس 06 آگوست 2008
  14. شاه فینقیلی 06 آگوست 2008

Leave a Reply