فارسی باستان – 7 – چند خط از کتیبه‌ی داریوش

توجه:
خودآموز خط میخی فارسی باستان به آدرس تازه منتقل شده است و این صفحه دیگر به روز نمی شود. برای دسترسی به تازه ترین ویرایش روی این لینک کلیک کنید: «آموزش خط میخی فارسی باستان»

نامگذاری کتیبه‌های هخامنشی اینطوری است که اول نام اختصاری نویسنده می‌آید. مثلا D برای داریوش یا X برای خشایارشاه (Xerxes)؛ بعد حرف اختصاری محل کتیبه می‌آید، مثلا P برای تخت جمشید (Persepolis) یا B برای بیستون. آخر سر هم شماره‌ی کتیبه می‌آید.

به این ترتیب DPa می‌شود کتیبه‌ی اول داریوش در تخت جمشید (حالا باید یک راهنمای تخت جمشید داشته باشید تا نشان بدهد که از آن همه کتیبه‌ی داریوش کدام a است و کدام b) یا A2Ha می‌شود کتیبه‌ی اول اردشیر دوم در همدان.

کتیبه‌های هخامنشی آنقدرها تنوع ندارند. خیلی از شاهان هخامنشی آمده‌اند از روی دست داریوش تقلب کرده‌اند و یک کتیبه نوشته‌اند عین کتیبه‌ی سرسلسله، فقط آنجایی که داریوش می‌گوید: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر ویشتاسپ…» به جای داریوش و ویشتاسپ، اسم خودشان و پدرشان را نوشته‌اند.

مفصل‌ترین و متنوع‌ترین کتیبه‌ی هخامنشی، کتیبه‌ی پنج ستونه‌ی داریوش در بیستون است که در آن اول خودش و اجدادش را تا «هخامنش» نام می‌برد و کمی مباهات می‌کند که 9 نسل من شاه بوده‌اند و بعد داستان شورش او بر گئومات مغ و پیروزی‌اش و شورش‌هایی که در شاهنشاهی رخ داد و نحوه‌ی سرکوب شورش‌ها و بلایی که سر شورشی‌ها آمده است را نقل می‌کند.

ما در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی، در دو ترمی که درس فارسی باستان داشتیم، کار عمده‌مان خواندن همین کتیبه‌ی بیستون بود. (البته بجز آن چند کتیبه‌ی مختصر دیگر هم خواندیم از جمله کتیبه‌ی داریوش در سوئز)

حالا که الفبای خط میخی فارسی باستان را یاد گرفته‌اید، بیایید بخشی از یکی از کتیبه‌های داریوش را با هم ببینیم و از رو بخوانیم…

اما قبل از اینکه برویم سراغ کتیبه، حواس‌تان باشد که کتیبه‌های هخامنشی معمولا به سه زبان نوشته شده‌اند: فارسی باستان، عیلامی و اکدی. آن دو زبان دیگر هم خط میخی مخصوص به خودشان را دارند که خیلی هم پیچیده‌تر از خط فارسی باستان است. خلاصه اگر در تخت جمشید خواستید مهارت‌های خودتان را نشان دوستان و اقوام بدهید، حواس‌تان به این نکته‌ی بخصوص باشد که ضایع نشوید!

متنی که انتخاب کرده‌ام از کتیبه‌ی DNa است (روی آرامگاه داریوش در نقش رستم).


سه خط و کلا چهارده کلمه که البته با حذف کلمات تکراری می‌شود 9 کلمه.

1-

دو حرف ب و گ که با همان قاعده‌ی فتحه‌ی نهان، خوانده می‌شود baga

این همان کلمه‌ی «بغ» است که در بعضی متن‌های فارسی قدیمی هم پیدا می‌شود به معنای «خدا». این واژه در کلمه‌ی «بغداد» هم آمده. معنی پایتخت کشور دوست و همسایه، عراق، می‌شود: «خدا ساخت»!

2-

چهار حرف و، ز، ر، و ک. این کلمه در تمرین‌های قسمت چهارم هم بود که باز هم با قاعده‌ی فتحه‌ی نهان خوانده می‌شود vazraka

این واژه در فارسی امروز «بزرگ» تلفظ می‌شود. و تبدیل شده به ب و ک تبدیل شده به گ. کمی هم صدای واژه‌ها عوض شده. این عوض شدن صداها در طول زمان قواعد و قوانینی برای خودش دارد که اسمش را می‌گذارند قواعد آوایی. با دانستن این قواعد آوایی (که خیلی هم مفصل‌اند) می‌شود گفت که فلان کلمه‌ی فارسی امروزی احتمالا در زمان داریوش و خشایارشا چطور تلفظ می‌شده؛ یا واژه‌ای که زمان هخامنشیان وجود داشته رد پایش را در کدام واژه‌های امروزی گذاشته.

3-

این واژه هم در تمرین‌های قسمت چهارم بود و تابلو است که خوانده می‌شود Auramazdā.

این سه واژه با یکدیگر می‌شوند baga vazraka Auramazdā یعنی «خدای بزرگ اهورامزدا» یا ادبی‌تر بخواهیم بگوییم «بغ بزرگ اهورامزدا»

4-

خوانده می‌شود hya و معنی می‌دهد «که». از نظر دستوری «موصول» به حساب می‌آید.

5-

این کلمه آخر خط شکسته و قسمت دومش در خط بعد (خط دوم) نوشته شده. قرار بود تا وقتی به «واژه‌جداکن» نرسیده باشیم، واژه را ادامه بدهیم، پس این واژه خوانده می‌شود imām. احتمالا نمی‌توانید حدس بزنید چه معنی می‌دهد و فکرتان به جاهای «خیلی بی‌ربط» می‌رود. ولی اگر کرد بودید حدس زدنش برای‌تان راحت‌تر بود. واژه معنی می‌دهد «این». (بعضی از کردها برای اشاره به نزدیک می‌گویند ima)

6-

خوانده می‌شود būmim. این همان «بوم» است که فردوسی می‌گوید: «که مازندران شهر ما یاد باد/ همیشه بر و بومش آباد باد» البته آن موقع معنی‌اش می‌شده «زمین». دقت کردید که هر دو کلمه به im ختم شده‌اند؟ این قضیه نکته‌ی دستوری دارد که بعدا به آن می‌پردازیم.

7-

خوانده می‌شود adā. فعل است به معنی «ساخت» یا «کرد». البته دقیق‌تر بخواهیم بگوییم می‌شود «داد» به همان معنی که در «خداداد» و «بغداد» آمده. کمی قدیم‌تر فعل «دادن» معنی «آفریدن» داشته است.

فعل‌های فارسی باستان خیلی داستان دارند که می‌ماند برای بعد.

فعلا پس یک جمله‌ی کامل خواندیم: «بغ بزرگ اهورامزدا، که این زمین را آفرید»!

دو جمله‌ی بعدی هم خیلی شبیه این است و راحت می‌شود خواند…

8- تکراری است. همان hya به معنای «که»

9-

قرار شد که این جمله هم شبیه قبلی باشد. وقتی imām معنی بدهد «این» لابد avam هم معنی می‌دهد «آن»! (باز هم اگر کرد بودید راحت حدس می‌زدید!)

10-

کلمه‌ی شش حرفی ولی بسیار ساده‌ی بعدی هست asmānam. وقتی اهورا مزدا در جمله‌ی قبلی «این زمین» را آفرید، قاعدتا در این جمله باید «آن آسمان» را آفریده باشد دیگر!

11- همان فعل adā به معنی «آفرید»

پس تا اینجا شد «بغ بزرگ اهورا مزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید»

بعد از زمین و آسمان نوبت چیست؟

بعله! انسان! البته به گفته‌ی شاه هخامنشی، «مرد»!

12- hya به معنای «که»

13-

همان واژه‌ای که باید معنی «مرد» بدهد، خوانده می‌شود martiyam.

دقت کنید که i صدای ئی می‌دهد و y حرف ی است و این دوتا در خط میخی با هم تفاوت دارند.

باز هم دقت کنید که به جای «مرد» می‌گفته‌اند «مرت».

14- همان فعل آفریدن.

پس این سه خط که از کتیبه‌ی داریوش در نقش‌رستم خواندیم، معنی‌اش شد: «بغ بزرگ اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مرد را آفرید …» و بعدا باید ببینیم چرا اکثر واژه‌های این کتیبه به –m ختم می‌شدند و فعل adā چطور ساخته شده است.

۱۲ Comments

  1. محمد 12 می 2010
  2. سیاوش 01 آوریل 2010
  3. محمود 04 دسامبر 2008
    • بيتا 20 ژانویه 2010
  4. بهنام مولایی 30 نوامبر 2008
    • علی گنجه ای 08 دسامبر 2008
  5. فرزاد 23 جولای 2008
  6. سجاد 16 ژانویه 2008
  7. زی زی 16 ژانویه 2008
  8. فاطمه 16 ژانویه 2008
  9. شاه فینقیلی 16 ژانویه 2008
  10. فاطمه 16 ژانویه 2008

Leave a Reply