زنگ ورزش – خاطرات شصت و هفت

نمی‌دانم ابتکار چه کسی بود که گفت توی هر بیغوله‌ای می‌شود مدرسه تاسیس کرد؟

بعد از دوره‌ی ابتدایی (61 تا 65) که به خوبی و خوشی در مدرسه‌ای با حیاط و فضای سبز و سالن ورزش/اجتماعات و کلاس‌های دلباز سپری شد، از اول راهنمایی خوردیم به تور این بیغوله-مدرسه‌ها و از هفت سال راهنمایی و دبیرستان پنج سالش را جاهایی درس خواندم که آنقدر حیاط نداشتند که بشود یک دل سیر دزد و پلیس بازی کرد. کوچک بودن حیاط یک طرف، معمولا ساختمان یک خانه‌ی قدیمی را کرده بودند مدرسه و وسط حیاط حوض کوچکی بود و شیر آبی و باغچه‌ای و آن کنار هم ناظمی که نگران بود نکند بچه‌ها به این موانع بخورند و طوری‌شان شود.

سال شصت و هفت هم مدرسه‌ی تازه‌تاسیس‌مان در یک خانه‌ی مسکونی دو طبقه بود. کلاس ما در پذیرایی طبقه دوم تشکیل می‌شد و اول‌ها در پذیرایی طبقه اول (کلا دو کلاس بودیم). دفتر در اتاق خواب طبقه اول بود و اتاق خواب طبقه دوم هم نمی‌دانم چه کاربری‌ای داشت؟ برای زنگ‌های ورزش یادم است با معلم ورزش‌مان می‌رفتیم حیاط یک مدرسه‌ی دولتی یا گاهی هم یک زمین فوتبال خاکی همان دور و بر.

روز پنج‌شنبه 29 دی شصت و هفت، برای مدرسه یک میز پینگ‌پنگ خریده بودند. ظاهرا همه 20 نفر کلاس قرار بوده زنگ ورزش را با همین میز سرگرم باشند.

امروز ورزش پینگ پنگ بازی کردیم ...

پنج‌شنبه 29/ 10/ 67

امروز زنگ ورزش پینگ‌پنگ بازی کردیم و میز آن را هم همین امروز آوردند و در این بازی یک نفر از اول دفتر و یک نفر از آخر با هم بازی می‌کردند و من با بابایی چاپلقی افتادم و 9 به 11 از او باختم.

۱۳ Comments

  1. مائده 13 فوریه 2013
    • علی گنجه ای 19 ژوئن 2010
  2. Mahmoud 12 ژوئن 2010
    • علی گنجه ای 13 ژوئن 2010
  3. محمد علی 11 ژوئن 2010
    • علی گنجه ای 11 ژوئن 2010
    • سورملينا 11 ژوئن 2010
  4. فاطمه 10 ژوئن 2010
    • علی گنجه ای 11 ژوئن 2010
      • Mahmoud 12 ژوئن 2010
      • ناصر 14 ژوئن 2010

Leave a Reply