برای خانوادهم، تاریخ تولد خیلی مناسبت مهمی نیست. من و برادر و خواهرام یه خط در میون یه تبریکی به هم میگیم اگه یادمون باشه ولی نگفتیم هم کسی از کسی دلخور نمیشه. مامانم هم معمولا زنگ میزنه تبریک میگه، ولی دیگه این که جشن بگیریم و کادو بدیم و اینا اصلا.
توی این زمینه بابام از همه افراطیتره یعنی تاریخ تولد اصلا براش موضوعیت نداره. نه تا حالا شده به من تبریک بگه نه من توی این سی و خوردهای سال بهش تبریک گفتهم. حتی اصلا نمیدونم تولدش کی هست. در این حد میدونم که نیمهی اول سال ۲۵ ئه!
جمعهی پیش به روایت فیس بوک تولدش بود. با خودم گفتم یه زنگ بهش بزنم سورپریز بشه!
بعد کلا بابام اهل چاق سلامتی و اینام نیست. بهش که زنگ میزنم هیچوقت «خب دیگه چه خبر …؟» و «حالا اصل حالت چطوره …؟» و از این چیزا نمیشنوم. معمولا هم مکالمهمون زیر یه دیقه و در مورد یه موضوع خاصه. خودش هم که زنگ میزنه سلام علیک میکنه و صاف میره سر اصل مطلب و بعد هم خدافظی میکنه. کلا بجز یه بار سال چهل و دو که خیلی حالم خراب بود و زنگ زده بود حالم رو بپرسه، دیگه یادم نمیاد برای احوالپرسی و اینا زنگ زده باشه.
خلاصه زنگ زدم و گفتم سلام بابا تولدت مبارک! یه کمی فکر کرد گفت تولد من که الان نیست دو سه هفته دیگهس! گفتم فیس بوک گفته. گفت ها! حتما توی تبدیل به تاریخ میلادی اشتباه کردم. یه نفر هم امروز بهم اساماس زده حتما از همونجا دیده!
بعد هم یکی دوتا سوال اینترنتی-فیلترشکنی کرد و خدافظی کردیم!
بابای منم همیشه یادش میره.سجادم همینطوریه.ولی مامانم و ساجده نه.البته من امسال به همشون فقط تبریک خشک وخالی دادم.;D
:)))
سلام…..این ماجرا در مورد کی بود؟
سال چهل و دو؟؟؟
شما؟؟؟؟؟؟
سی و خرده ای سال؟؟؟؟؟؟
به هر حال بعده عمری واسه اولین بار زنگ زدن و تبریک تولد اشتباهی….خیلی بامزه بود…
هاها! سال چهل و دو یعنی خیلی وقت پیشا. دیدی پیرمردا خاطره تعریف میکنن میگن آره سال چل و دو با یکی توی میدون توپخونه دعوامون شد …
😉