دسته: از سفر

خوان هفتم رستم به روایت کاشی قاجاری

این کاشی‌کاری سردر ارگ کریمخانی در شیراز، احتمالا باید مربوط به دوره‌ی قاجاریه باشد و حدس می‌زنم که پرده‌ی نبرد رستم با دیو سفید باشد یعنی خوان هفتم از هفت‌خوان (روایت ماجرا در شاهنامه را ببینید).

شیراز - خرداد 87 005

برایم جالب بود که خانه‌های بالای پرده (قاعدتا خانه‌های دیوان)، همه سقف شیروانی دارند!

شیراز - خرداد 87 005

خانه‌ی سمت چپی (پشت سر رستم) انگار که صلیبی هم بالای شیروانی‌اش داشته باشد و مثلا کلیسایی چیزی باشد.

شیراز - خرداد 87 005 - Copy - Copy

وقتی که یک اثر باستانی را ترمیم می‌کنند، باید جاهای ترمیم شده کاملا از اصل اثر متمایز باشد. مثلا در مورد کاشی‌کاری مثل این، اگر بخواهند جای یک کاشی شکسته، کاشی نو بگذارند، باید رنگ زمینه‌ی کاشی نو، روشن‌تر یا تیره‌تر از کاشی‌های همجوارش باشد.

به اسب رستم اگر دقت کنید (بیشتر شبیه زرافه‌ی رستم است البته!) می‌بینید که در یکی از کاشی‌ها پوست رخش خال‌های زرد رنگ دارد. این کاشی قاعدتا باید ترمیمی باشد ولی تا بحال ندیده بودم که کاشی ترمیمی اینقدر با بقیه تفاوت داشته باشد.

شیراز - خرداد 87 005 - Copy - Copy (2)

روایت‌هایی از اسارت امپراتور والرین

در جنگ‌های بی‌پایان ایران و روم، یکبار یکی از امپراتوران روم به نام والرین (Valerianus) به اسارت ایرانیان (شاهپور اول) در می‌آید. اهمیت واقعه آنقدر بوده که شاهپور در چندین نقش برجسته صحنه‌ی نمادین اسارت والرین را حک کرده است.

نقش رستم - پیروزی شاپور اول بر والرین و فیلیپ عرب

مثلا تصویر بالا یکی از نقش‌برجسته‌های نقش‌رستم است و نفر ایستاده روبروی شاه همین والرین است. (نفر نشسته یکی از فرماندهان رومی است به نام فیلیپ، مشهور به فیلیپ عرب)

حالا روایت‌های تاریخی فقط همینقدر با هم توافق دارند که والرین اسیر شد و در اسارت مرد. اما در مورد اینکه چطور اسیر شد یا در اسارت چه به سرش آمد و چطور مرد، هر کسی حرف خودش را می‌زند!

در مورد نحوه‌ی اسارت، شاهپور کتیبه‌ی مفصلی دارد که در همان نقش برجسته‌ی بالا (در فضای مسطح پشت اسب) حک شده و شرحی قهرمانانه از جنگ نابرابر شاه با امپراتور و در نهایت شکست و اسارت امپراتور بازگو می‌کند.

در عوض تاریخ‌نویسان رومی می‌گویند که ایرانی‌ها تقلب کرده‌اند و قرار بوده شاه و امپراتور با هم مذاکره کنند و امپراتور داشته با چند نفر از نزدیکانش به سمت محل مذاکره می‌رفته که در تله ایرانیان می‌افتد و اسیر می‌شود!

اما در مورد سرنوشت امپراتور اسیر، روایت‌های غربی مفصلی وجود دارد در مورد اینکه چه حقارت‌ها کشید (مثلا اینکه مجبورش می‌کرده‌اند خم شود تا شاه پایش را روی کمر او بگذارد و سوار اسب شود) و با چه زجری کشته شد (مثلا اینکه پوستش را زنده‌زنده کندند و …).

اما موقع خواندن این روایت‌های دردناک باید توجه داشته باشیم که راویان مسیحی بوده‌اند و جناب والرین هم سابقه‌ی مسیحی‌کشی مفصلی داشته (حتی پاپ معاصر خودش را هم کشته!) و تاریخ‌نویسان مسیحی بدشان نمی‌آمده بگویند چوب خدا صدا ندارد و از این حرف‌ها…

روایت ایرانی‌ای در مورد سرنوشت امپراتور اسیر در دست نیست ولی از قرائن به نظر می‌رسد وضع او و دیگر اسیران رومی چندان هم بد نبوده. از جمله کاخی ویرانه در بیشاپور هست که بعضی مورخین (مثلا گیرشمن) حدس می‌زنند متعلق به امپراتور بوده.

بیشاپور – ستون‌های یادبود

توی محوطه‌ی باستانی بیشاپور، حدودا آن جایی که در شکل زیر با دایره‌ی سبز مشخص شده، دو ستون سنگی بنا شده که روی یکی‌شان دو کتیبه تاریخ بنای شهر بیشاپور را بازگو می‌کنند.

بیشاپور - نقشه

بیشاپور - ستون های یادبود

سرستون یکی از ستون‌ها نسبتا سالم مانده و می‌توان نوع تزئینات آن را تشخیص داد.

بیشاپور - ستون های یادبود

روی بدنه‌ی همین ستون دو کتیبه نقش بسته که تاریخ ساخت و نام معمار شهر را بازگو می‌کند. (کتیبه بالایی به خط پهلوی ساسانی و پایینی به خط پهلوی اشکانی)

بیشاپور - کتیبه پهلوی ستون یادبود

طبق اطلاعات کتیبه‌ها، شهر را معماری به نام «آپاسای» از اهالی «حرّان» ساخته است.

کلیسای ارامنه‌ی بوشهر

جدیدا به NGO می‌گویند «سازمان مردم‌نهاد» یا به اختصار «سمن». یکی از این سمن‌ها توی بوشهر هست به اسم «سازمان مردم نهاد علم درخشان».

این سازمان توی کلیسای ارامنه‌ی بوشهر یک نمایشگاه کوچک (کمی هم محقر) جاذبه‌های گردشگری برگزار کرده بود که خیلی دیدن نداشت! ولی اعضاء سازمان جوان‌های خیلی خوشرو و خوش‌برخوردی بودند و کلی به ما راهنمایی‌های گردشگری ارائه کردند.

مØراب کلیسای ارامنه بوشهر

کلیسای ارامنه هم ساختمان جالبی بود. محرابش بیشتر شبیه محراب مسجد بود و سالنی با سقف بسیار بلند داشت که می‌گفتند تیرهای چوبی بیست متری آنرا انگلیسی‌ها هدیه کرده‌اند.

سالن کلیسای ارامنه بوشهر با تیرهای چوبی اهدایی انگلیسی ها

چیزی که بیشتر برایم جالب بود قبرستان کلیسا بود با قبرهایی که از بیش از صد سال پیش تا بحال سالم مانده بودند و بیشتر مربوط به انگلیسی‌ها بودند. من حداقل قبری مربوط به یک ارمنی باشد ندیدم.

George Frederick Simpson

کلی دلم به حال مرحوم «جورج فردریک سیمپسون» سوخت که در اوج چل‌چلی در بوشهر غریب‌مرگ شده و با همسرش احساس همدردی کردم!

بنده‌ی خدا کلی از چارمونتِ دورچست‌شایر کوبیده و آمده تا روی عرشه‌ی کشتی Kilwa بمیرد. احتمالا البته منصبی داشته که زنش را هم همراهش آورده بوده.

قبر یک نظامی آلمانی هم بود که او هم در 35 سالگی در دیار غربت جوانمرگ شده بود. انگار سنگ قبر مرحوم اشترتسل را انگلیسی‌ها ساخته بودند چون به جای Deutschland نوشته بودند Germany (شاید هم دیده‌اند Deutschland روی سنگ جا نمی‌شود گفته‌اند اینجا که همه انگلیسی بلدند بنویسیم Germany!)

A. Th. Sterzel

بهار نارنج

بهار نارنج‌ها توی بوشهر شکوفه کرده بودند و عطرشان پیچیده بود…

noroz-87 109

اگر خواستید شکوفه‌ی بهار نارنج را از نزدیک بو کنید، حواستان باشد که گرده‌ی گل به نوک بینی‌تان نچسبد!

gardeh

جاذبه کوه‌های فارس

از هخامنشی تا قاجاری، هر کس به فارس رسیده هوس کرده روی کوه‌ها یادگاری‌ای از خودش بگذارد.

این یکی را نفهمیدیم مربوط به کیست. مزین است به شعر (البته بندتنبانی) فارسی و توی جاده جدید کازرون-بوشهر واقع شده.

نقش برجسته