شیراز بودیم …

سه شنبه تا جمعه هفته پیش را شیراز بودیم. خانواده همسر گرامی خیلی به دختر و دامادشان علاقه دارند و هر دفعه که به شیراز میرویم برایمان سنگ تمام میگذارند خصوصا پدر همسر گرامی که همیشه ما را شرمنده میکند.

چند وقتی بود که چشم چپ پدر همسر گرامی ناراحت بود و چهارشنبه ای که گذشت جراحی اش کردند و پنج شنبه مرخص شد. به خاطر حساسیتی که ایشان به داروهای بیهوشی دارد همه تا به هوش آمدن و مرخص شدنشان خیلی نگران بودند.

حالا فرض کنید که پدر همسر گرامی از بیمارستان مرخص شده اند و با ناراحتی های بعد از عمل چشم و بیهوشی کامل، دارند دوران نقاهت را در خانه میگذرانند و یکریز از داماد کوچکشان معذرت میخواهند که ببخشید ایندفعه اینطور شد و ما نتوانستیم «در خدمتتان باشیم» (عین عبارت پدر همسر گرامی است) و … بعد انتظار دارید اشک در چشم من و همسر گرامی حلقه نزند؟

در اقامت چهار روزه مان در شیراز کمی با دو قلوهای عموی همسر گرامی سرگرم بودیم (فقط کمی؟) و سری به «هفت تنان» و تخت جمشید و نقش رجب و نقش رستم زدیم و عکسهایی هم گرفتیم که به تدریج تقدیم میشود.

۲ Comments

  1. سورملینا 26 اکتبر 2008
  2. فاطمه 06 آگوست 2008

Leave a Reply