خلاصه نشست

در این نشست (حدود ۲۷۰ بیت) اتفاق چندان تعیین‌کننده‌ای نمی‌افتد. بهرام لشکر می‌کشد به دشت هری و آنجا پس از چند دور نامه نگاری و پیغام و پسغام با ساوه شاه آماده جنگ می‌شوند. 

غافلگیری ساوه شاه

بهرام سپاه کوچکی داشت (۱۲ هزار نفر) و شبانه حرکت می‌کرد. بنابراین غافلگیری یک حربه مهمش بود. برای این که خیال ساوه شاه از بابت سپاه ایران راحت باشد، هرمزد خراد برزین را با هدیه و نثار سراغ ساوه شاه فرستاد. خراد برزین هنوز پیش دشمن بود که طلایه‌ها لشکر بهرام را دیدند و به شاه‌شان خبر دادند. او عصبانی شد و از خراد پرسید که تو آمده‌ای سر مرا گرم کنی؟ خراد هم خودش را به نادانی زد و گفت که این حتما مرزبانی است یا بازرگانی یا کسی که آمده به تو پناهنده شود. تا ساوه شاه بفهمد که چه خبر است خراد برزین شبانه فرار کرد.

از آن طرف غافلگیری ساوه باعث شد که بهرام در دشت هری مستقر شود و سپاه ترکان در جای تنگی باشد که نتواند از همه توان لشکرش استفاده کند و عملا از چهارصد هزار نفر، فقط ۱۲۰ هزار نفر (میمنه، میسره و پشت سپاه هر کدام ۴۰ هزار) می‌توانستند بجنگند.

زیرآب‌زنی در پایتخت

از همین اول کار، درباریان هرمزد به شدت مشغولند که بین شاه و بهرام را به هم بزنند. اول از همه موبد توی دل شاه را خالی کرد که «می‌ترسم بهرام پس از شکست ساوه سر از فرمان شاه بپیچد». هرمزد اهمیت نداد و به شوخی رد کرد و گفت اگر بهرام ساوه را شکست دهد خودم تاج بر سرش می‌گذارم.

نفر بعدی جاسوس خود شاه بود که دنبال بهرام می‌رفت و قرار بود احوال او را گزارش دهد. این خبرچین صحنه‌ای را دید که بهرام با نیزه‌اش به سر یک گوسفند در بساط کله پزی زد و آنرا بلند کرد و پرت کرد و گفت با سر ساوه همین کار را می‌کنم. فرستاده شاه این را به فال بد گرفت و خبر فرستاد که بهرام بعد از پیروزی شورش خواهد کرد.

بهرام نکته‌سنج

بهرام چوبینه حاضر جواب و نکته سنج و اهل پند و مثل است.

در جواب ساوه شاه که لاف می‌زند همه کشورها سر به فرمان من اند و اگر نیستند هم من قابل ندانسته ام، می‌گوید حکایت تو حکایت آن درویشی است که از ده بیرونش کرده بودند و لاف می‌زد که من در آن ده مهتر بودم و همه بنده‌ی من بودند.

یکی داستان زد برین مردِ مهِ / که درویش را چون بتازی زِ ده

به هر جای گوید که مهتر بدم / همه بنده بودند و من سر بدم

یا در جواب ساوه که لاف مال و منال و تاج و تخت و پیل و سوارش را می‌زند می‌گوید سگ هر چه تشنه‌تر باشد بیشتر پارس می‌کند

که چندان کند سگ به تیزی شتاب / که از کام او دورتر مانَد آب

مستند نگاری!

بهرام قبل از لشکرکشی درخواستی از شاه می‌کند که قبلا نشنیده بودیم. می‌گوید یک «استوار» همراه من بفرست تا افتخارات لشکر را ثبت کند. شاه مهران دبیر را همراهش می‌فرستد

ویدئوی نشست: