خلاصه جلسه
بعد از این که انوشیروان خواهش کفشگر را قبول نکرد و نپذیرفت که کفشگرزاده دبیر شود و وام او را پس فرستاد، نمایندههای قیصر روم آمدند به پوزش که ببخشید این قیصر نو جوان است و خامی کرده است و شما ببخشید و این صد هزار دینار را هم غرامت بگیرید.
انوشیروان گفت که باشد و بخشیدم ولی غرامت را بدهید به دستور که من در مسائل مالی دخالت نمیکنم. البته قبلا فردوسی گفته بود که انوشیروان در ریز همه کارها دخالت میکند ولی اینجا احتمالا میخواست که سر غرامت چانه بزند و چانه زدن را در شان خود نمیدید. وزیر چانه زد که خب این پول قبول ولی هزار دیبای زربفت هم بیاورید چون شاه همیشه باید دیبا بپوشد و دیبا نداشته باشد زشت است!
بعد از این که کار جنگ روم تمام شد، انوشیروان دید که سنش از هفتاد سال گذشته است و وقتش است که برای خودش جانشین انتخاب کند. شش پسر داشت که بزرگترینشان هرمز بود.
اول به کارآگهان (خبرچینها) سپرد که روز و شب هرمز را زیر نظر بگیرند که ببینند آیا رفتار و کردارش شایسته است یا نه. بعد که مطمئن شد خردمندان را جمع کرد تا با هرمز پرسش و پاسخ کنند تا ببینند آیا عقل و خردش هم در حد پادشاهی هست یا نه.
در مجلس پرسش و پاسخ، بعد از موبدهای دیگر نوبت به بوزرجمهر رسید که پرسشهای مفصلی پرسید (۱۵ پرسش) که پرسیدنشان تا شب طول کشید و وقتی تمام شد شاه نگران شد (شاید به نظرش خیلی سخت میرسیدند؟). ولی هرمز با اعتماد به نفس جلو آمد و شاه را دعا گفت و یکی یکی سوالها را پاسخ داد.
آخر سر که ولایتعهدی هرمز مسجل شد، انوشیروان وصیتنامهای (عهد) برای او نوشت و علاوه بر پندهای عمومی، جزئیات مقبره و تشریفات دفن و سوگواری را برایش مشخص کرد. از جمله این که وقتی شاه مرد مردم باید تا دو ماه عزاداری کنند.
انوشیروان یک سال دیگر هم زنده بود و بعد درگذشت و شاهی به هرمز رسید.