دایره زنگی
از «دایره زنگی» خوشم آمد، دربارهی «به همین سادگی» هم احساس خوبی دارم؛ ولی دوست دارم فیلم بعدی که میبینم، همهی قصهاش توی فضای محدود یک آپارتمان نگذرد و کمی هم فضای باز داشته باشد!
ریتم تند دایره زنگی را دوست داشتم. برخلاف چیزی مثل «مرد هزار چهره» که یک قسمت 45 دقیقهای آن را میشود در دو دقیقه خلاصه کرد و از اول تا آخرش اتفاق خاصی نمیافتد، دایره زنگی پر از اتفاقات تند و پشت سر همی بود که همه در خدمت داستان بودند و هیچکدامشان را (بجز شاید یکی دوتا) نمیشد حذف کرد.
توی نقدهایی که خواندم ندیدم کسی به این نکته اشاره کرده باشد ولی به نظرم فیلم دلش میخواست نشان بدهد که شیرین از نوعی رانت جنسیتی برخوردار است و به خاطر دختر بودنش خیلی راحت میتواند به هر حریمی نفوذ کند، از اتاق خواب آقای رزاقی (مهران مدیری) گرفته تا سفرهی کارگران افغانی در ساختمان نیمهکارهی همسایه.
یک مسالهی دیگر که فیلم خیلی خوب نشان داده بود… نمیدانم اسمش را چه بگذارم… مثلا دوگانگی در رابطه با قانون یا چنین چیزی… آن لحظهای که آقای جعفری (امین حیایی) سرش را از پنجره بیرون میآورد و با سوت و ایما و اشاره افسر پلیس را راهنمایی میکند که محمد/رامین (صابر ابر) را دستگیر کند، چون تماشاچی فکر میکند که پلیس برای مبارزه با «دیش» آمده و محمد دارد به جرم «نصّاب» بودن دستگیر میشود، آقای جعفری از چشم تماشاچی میافتد و این رفتار را میگذارد به حساب ضعف شخصیت یا زن ذلیلی او! اما کمی بعد که اصل ماجرا معلوم میشود، بیننده قضاوت خودش را پس میگیرد. (فیلم از این افت و خیزها زیاد دارد)
نکته این است که هم فروش و نصب «دیش» و هم دزدی، هر دو خلاف قانوناند ولی جامعه در مورد یک دسته «خلافکاران» سمپاتی دارد و لو دادن این جور خلافکار به پلیس، نوعی نامردی است که حتی آن همسایهی مذهبی و مخالف ماهوارهی طبقهی هشتم هم از آن پرهیز میکند.
به هر حال «دایره زنگی» حتما ارزش یکبار دیدن را دارد و چه بسا دوباره دیدنش هم خالی از لطف نباشد.