کلیسای عبدالمسیح قلات و شیرینکاری همسر گرامی!
توی قلات یک کلیسای نیمهمخروبه هم هست.
آن گنبدی که بالای شیروانی میبینید، زمانِ آبادانی کلیسا صلیب بوده و اگر دقت کنید میبینید که برای ساختن گنبد قسمتی از ورق شیروانی را بریدهاند.
خوب بعضی از روستاهای ایران جمعیت مسیحی (معمولا ارمنی) قدیمی دارند. قلات جزو این روستاها نیست و مسیحیانش مسلمانان سابقی هستند که در همین قرن خورشیدی به مسیحیت گرویدهاند. باعث و بانی تغییر دین هم یکی از بزرگان روستا بوده به نام «عبدالمسیح».
خود عبدالمسیح هم قبلا مسلمان بوده و «عبدالعلی» نام داشته و بعدها (فکر میکنم بعد از ازدواج با همسر مسیحیاش) به مسیحیت گرویده است. این نمایی از خانهی عبدالمسیح است که مدتی بعد از درگذشتش فروخته شده و خانوادهاش مهاجرت کردهاند به انگلیس.
به هر حال کلیسا متروکه است و تبدیل شده به محل یادگاری نویسی بازدید کنندگان.
پدر همسر گرامی دوستی صمیمانهای با مرحوم عبدالمسیح داشتهاند و زمان حیات او به خانهاش رفت و آمد میکردهاند. یک بار عبدالمسیح و دو مبلغ مسیحی در سالن همین کلیسا مشغول کار کردن روی مخ یک مسلمان جوان بودهاند و دیگر داشتهاند قدمهای آخر را در راه تغییر دین آن بندهی خدا برمیداشتهاند که یک دفعه همسر گرامیِ 9 ساله بالای محراب میرود و شروع میکند به خواندن سورهی حمد، به صدای بلند و با صوت! طفلک عبدالمسیح و آن دو مبلغ هاج و واج میمانند و احتمالا هر چه رشته بودهاند پنبه میشود. در نظر داشته باشید که قرآن خواندن نابهنگام یک دختر بچهی 9 ساله چه تاثیری میتواند در ذهن آشفتهی کسی داشته باشد که دارد دینش را عوض میکند!
قضیه این بوده که نزدیک جشن تکلیف مدرسهی همسر کوچولوی گرامی بوده و قرار بوده او و چند نفر دیگر در مراسم جشن، سورهی حمد را دستهجمعی به صوت بخوانند و او هم یک دفعه به سرش میرود که بالای محراب برود و شروع کند به تمرین کردن!