منبع: گزنفون
گزنفون یه نویسندهی یونانی بوده که تقریبا ۱۰۰ سال بعد از مرگ کوروش به دنیا اومده و معاصر میشه با اردشیر دوم هخامنشی.
دورهی اردشیر دوم دورهی افول قدرت هخامنشیها ست و اگرچه خودش پنجاه سال پادشاهی کرده ولی بعد از مرگش کشور دچار هرج و مرج شده و حدود سی سال بعد به دست اسکندر مقدونی افتاده.
سه چهار سال بعد از به قدرت رسیدن همین اردشیر، داداشش کوروش (برای این که با کوروش کبیر اشتباه نشه به این میگن کوروش صغیر) علیهش شوروش میکنه و با یه سپاه که بیشتر سربازهای مزدور یونانی و اسپارت بودن لشکر کشی میکنه برای سرنگون کردنش ولی شکست میخوره و کشته میشه.
گزنفون یکی از فرماندهای این سپاه بوده و داستان لشکر کشی و بعدا فرار پردردسرشون به یونان رو توی یه کتابی نوشته به اسم آناباسیس. کتاب معروفیه توی ادبیات یونان باستان و نقطهی اوجش هم اونجاست که بالاخره یونانیا با هر بدبختی بوده خودشون رو میرسونن به ساحل دریای سیاه و آبی دریا رو که میبینن داد میزنن «دریا! دریا!»
بعد از آناباسیس، معروفترین کتابش Cyropaedia هست که ترجمه میشه «تربیت کوروش» یا «کوروش نامه». کوروشنامه داستان زندگی کوروش کبیره از تولد تا مرگ. فصل آخرش هم پارسیهای زمان خودش رو مقایسه میکنه با زمان کوروش و افسوس میخوره اینا چرا به این روز افتادن و همهی فضایل اخلاقی و عادتهای خوبشون رو از دست دادن.
البته تاریخدانهای مدرن خیلی ایرادها به دقت تاریخی روایتهای کوروشنامه میگیرن ولی باید توجه داشته باشید که کوروش به عنوان یه پادشاه-خردمند توی دوران بعد از خودش، بین یونانیها و اقوام دیگه مشهور بوده و خیلی روایتهای شفاهی و مکتوب از کلمات قصار و حرفهای حکمت آمیزش رایج بودن. خیلی جاها خود گزنفون هم به این موضوع اشاره میکنه. مثلا میگه «حتی امروزه هم بربرها این داستان را بازگو میکنند و میخوانند که کوروش …»
منظور از همه حرفها این که تا یکی یه حرفی از کوروش نقل کرد فورا یه لینک ترجمهی منشورش نفرستید براش که: «کو؟ این که گفتی کجاش نوشته؟». درسته که توی اینترنت دری-وری و حرف جعلی به نقل از کوروش هم مثل دیگرون زیاده ولی خیلی از حرفهایی که از کوروش نقل میشه و یه خورده امروزی به نظر میاد به نقل از نویسندههای یونانیه.
مثلا اون متن معروف به وصیتنامه کوروش که میگه وقتی مُردم جسدم رو توی تابوت طلا و نقره نذارید و توی خاک وطنم دفن کنید و این حرفا … آخرهای کتاب هفتم همین کوروشنامه است.