بعد از نزدیک پنج سال، جمعه هفته پیش خیلی غریبانه از فوتوباکس خدافظی کردم.
غریبانه ش به خاطر این بود که شب قبلش یعنی پنجشنبه شب پارتی سالانه شرکت بود. نمدونم چرا پارتی رو امسال انداخته بودن وسط هفته که ملت فرداش باید بیان سر کار؟
خلاصه همونطور که انتظار داشتم جمعه صبح دیدم نصفی نیومدن، اونا که اومدن هم قیافه ها دیدنی. شب قبلش به مشروب مفت رحم نکرده بودن و صبح همه خمار بودن الا من و رییس.
ظهر ناهار با تیم رفتیم بیرون ولی همه سرشون پایین بود حواسشون رو جمع کرده بودن قاشق رو اشتباهی نکنن توی چشمشون.
ساعت سه هم که جمع شدیم و رییس تقدیر و تشکری کرد، اومدم خاطره ای چیزی تعریف کنم ولی دیدم بیچاره ها از خماری و خستگی روی پاشون بند نیستن. یه خدافظی دست و پا شکسته ای کردم و کوله م رو انداختم دوشم و اومدم بیرون.
سلام
وب جالبی داشتی
تقریبا همش خوندم
یه سوال
برای یاد گیری زبان باید چیکار کرد ؟؟؟ روش سریعی هست؟؟؟
منتظر مصاحبه گوگل هستیم. زودتر بنویس
موفق باشی
ایشالا که با دل خوش و همراه با موفقیتای بیشتر 😉
راستی، شناختید منو؟ 😀
مخلص همه قدیمیا و پیشکسوتا 😉
چاکریم :))
هه هه… مبارکه… هم ویزای اقامتت و هم کار جدیدت. یه لحظه خوشحال شدم گفتی میخوای بری گوگل… گوگل همین دو قدمی خونه ماست!!! گفتم علی هم داره میاد همینجا. ولی خوب مثل اینکه جوابشون کردی!
یه چند وقتی هم بود نگرانت بودم، خبری ازت نبود… گفتم خبطی کردم باز این Jagged Alliance رو دادم دست این پسر… خوشحالم میبینم زنده ای!
گوگل گفتی و کردی کبابم! یه داستانی شد این مصاحبه شون که باید بنویسم
سلام
محل کار جدیدت هم تو لندنه؟
آره ولی مرکز شهر نیست