آخرهای سربازی است. امروز کارت پایان خدمتم را دیدم. با دقت همهی جزئیاتش را چک کردم که اشتباهی نداشته باشد و گذاشتمش توی گاوصندوق تا اول اسفند. اما خون دلی خوردیم تا بالاخره چشممان به زیبایی کارتمان افتاد…
قبلا سپاه برای سربازهای سپاه کارت صادر میکرد و ارتش برای ارتش و ناجا برای ناجا. حتی فکر میکنم مثلا دایره صدور کارت نیروی زمینی سپاه با نیروی هوایی و دریاییاش فرق داشت. هر کسی برای خودش بود اما سربازها اگر به موقع مدارکشان را تکمیل کرده بودند، روزی که خدمتشان تمام میشد کارتشان هم حاضر بود و میگرفتند و میرفتند. اوایل امسال نیروی انتظامی اعلام کرد که روال صدور کارت میخواهد عوض بشود و همهی کارتها را نظام وظیفه صادر کند و بعضی جزئیات دیگر.
سیستم متمرکز خوبیاش برای سرباز این است که پسفردا اگر نیاز به استعلام داشت، لازم نیست بکوبد و برود تا همان پادگانی که زمانی سربازی کرده است. مثلا الان کسانی که سه برادرِ سربازیرفته دارند و میخواهند از خدمت معاف شوند، باید کارت برادرها را بگیرند دستشان و دوره بیفتند دور مملکت و از هر سه پادگان استعلام بیاورند که بله، صحت مندرجات این کارت تایید میشود. المثنی گرفتن که داستان دیگری است.
اما توی جریان دست به دست شدن صدور کارت، حدود شش ماه هیچ کارت جدیدی صادر نشد و یک کار ثابت ما در این مدت جواب دادن به سربازهایی بود که سراغ کارتشان را میگرفتند و یک نگرانی خودمان هم این بود که نکند این روند حالاحالاها طول داشته باشد. مخصوصا که نظام وظیفه توی طرح تمرکز گندهگوزیهایی هم کرده بود که میخواهیم کارتهای جدید هوشمند باشند و چه و چه … که فقط نگرانی ما را بیشتر میکرد.
خلاصه امروز کارتها رسید و سربازهای بوی کارت شنیده یکی یکی سرمیرسیدند و به «ممدکارتی» خواهش و التماس میکردند که کارت ما را نشانمان بده و او هم کلی ناز میکرد و عشوه میریخت و آخر سر کارت را میچسباند پشت شیشه تا گل از گل سرباز بشکفد و چشمهایش برق بزند و کمی احساسات ابراز کند و شاد و خندان برود …