1- پدر همسر گرامی خوب بود و پانسمان چشمش را باز کرده بود و کمی هم بینایی داشت.
2- همه جور ماشین عروس دیده بودیم بجز وانت عروس! ظاهرا شمارهی ایران 48 مربوط به برازجان باشد.
3- نزدیکیهای محرم است و بازار تولیدکنندگان وسایل عزاداری داغ است. این طبل را فکر کنم به سفارش هیات آبادانیهای شیراز ساخته باشند!
4- توی «هفتتنان» که موزهی سنگ شیراز هم هست دو تا سنگنوشتهی مشکوک بود که این دفعه ازشان عکس گرفتیم تا سر فرصت بخوانیم و ببینیم چه نوشته. البته خط روی سنگها به خط پهلوی کتابی میخورد (به قولی دیندبیره) و خطی که مخصوص کتیبهنویسی بوده کاملا با خط کتابی فرق میکرده.
5- دفعهی پیش که رفتیم مدرسه خان، دوربین همراهمان نبود. خیلی جای قشنگی است. مخصوصا حیاط خیلی با صفایی دارد. این بنا را هم دارند ترمیم میکنند.
6- یک نقشه از بافت تاریخی شیراز پیدا کردیم که سه مسیر را هم به عنوان مسیر پیشنهادی بازدید مشخص کرده بود. رفتن و گشتن و عکس گرفتن ماند برای دفعه دیگر ولی باجناق عزیزمان ما را سوار ماشین توی یکی از مسیرها گرداند و سراغ خانهی فروغ الملک که الان شده موزهی هنر هم رفتیم که بسته بود. نمیدانم چرا بیشتر بناهای تاریخی شیراز فقط ساعات اداری روزهای غیرتعطیل بازند.
7- قسمت هیجان انگیز بازدید سواره از بافت تاریخی آنجا بود که رسیدیم به بازار سرپوشیدهی «دروازه کازرون». باجناق عزیز که یکبار قبلا با آمبولانس بیمارستانشان از وسط همین بازار رد شده بود، هیچجور حاضر نشد مسیرش را عوض کند و خلاصه با 206 از وسط مردم و بساط فروشندگان رد شدیم. کلمات قصار این سفر را یکی از مغازهداران گفت: «مواظب باش سینی منو خط نندازی!»
bahal bood. khpsheman amd. chera farsi nemishe nevesht?
dar zemn man axe sheitoonak mikham.