بعضی وقتها شاعر مجبور است، یا صلاح میداند، یا اصلا دلش میخواهد از چیزهایی بگوید که به زبان آوردنشان، در عرف «مودبانه» محسوب نمیشود.
در این موارد، مولانا خیلی بیرودربایستی و رک و صریح است و زبانش خیلی امروزی است. مثلا وسط مثنویخوانی یکدفعه به چنین شعری برمیخورید:
آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام / مدتی در فکر آن میماندهام
اینک این دریا و این کشتی و من / مرد کشتیبان و اهل و رایزن
شاید تصویر کردن برگ کاهی که روی پسآب خری شناور است و مگسی روی آن نشسته، خیلی کار مودبانهای به حساب نیاید ولی مولانا برای نشان دادن باطل بودن وهم و خیال کسی که «تاویل باطل» دارد، از آوردن چنین مثالی دریغ نمیکند.
گاهی پیش میآید که شخصیتهای حکایتهای مثنوی به هم فحش میدهند:
چون نبودش صبر میپیچید او / کاین سگ زنروسپی حیز کو
گاهی هم خود مولانا به شخصیتهای داستانش دشنام میدهد:
تا کنون حلم خدا پوشید آن / آخر از ناشکری آن قلتبان
او بخود برداشت پرده از گناه / ورنه میپوشید جرمش را اله
بعضی وقتها هم حکایتهایی نقل میکند که چون خانواده اینجا نشسته از نقل آنها معذوریم و خودتان میتوانید بروید و توی مثنوی بخوانید. 😉
اما فردوسی هیچوقت در شاهنامهاش حرف رکیکی نمیزند و وقتی هم که بنا بر ضرورت داستانی مجبور است بعضی از جزئیات «تکنیکی» را نقل کند، چنان کنایهها و استعارههای لطیفی بکار میبرد که خواننده حیران میماند.
مثلا در داستان زال و رودابه، شبی که زال پنهانی به کاخ رودابه میرود، فردوسی برای راحت شدن خیال آدمهای منحرفی مثل من که قرار است هزار سال بعد شاهنامهاش را بخوانند، اینطور میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید / مگر شیر کو گور را نشکرید
(یعنی کارشان از بوس و کنار و بادهنوشی جلوتر نرفت و شیر گورخر را شکار نکرد)
یا در داستان رستم و تهمینه، وقتی که اهالی سمنگان رخش را دزدیدهاند تا مادیانی را از او باردار کنند و تهمینه هم به سراغ رستمِ مست و خراب میآید، و خود را به او عرضه میکند تا پسری از او داشته باشد، رستم، به جای هر کار دیگر، موبدی را خبر میکند تا او را از پدر خواستگاری کند:
بفرمود تا موبدی پرهنر / بیاید بخواهد ورا از پدر
یا در داستان حرام شدن می در زمان بهرام گور، که فردوسی ناچار است توضیح دهد که جوان کفّاش دچار ناتوانی جنسی است و با خوردن چند پیمانه می مشکلش حل میشود، چنین تعابیری به کار میبرد:
نبودش در آن کار افزار سخت / همی زار بگریست مامش ز بخت
یا
مگر بشکنی امشب آن مهر تنگ / کلنگ از نمد کی کَنَدکان سنگ
یا
هماندر زمان لعل گشتش رخان / نمد سر برآورد و گشت استخوان
این بیت زیر ( آوردن ملا ) را برادران (ناموس مدار) به شاهنامه افزوده اند و بتازگی ( در زمان قاجار ) وارد شده است!
بفرمود تا موبدی پرهنر …. بیاید بخواهد او را از پدر
زیرا در شاهنامه های کهن نیامده است.
خیلی ممنون همیشه از این مطالب بگذارید شعر هرچقدر ساده وعامیانه شرح شود احوال زمانه بهتر به سمع شنونده می رساند و به نظر من کلی حکمت در این شعر هست پس اگر ما وارونه شعر بگیریم پس تو کلاس های تشریح در دانشگاه علوم پزشکی باید جنس مونث جدا کرد ویا اصلا از این موضوعات نباید صحبت کرد ما برون را ننگریم وقال را ما درون را بنگریم وحال را پس همیشه به قضایا ومسائل زندگی نگاه منطقی ودرونی داشته باشیم وبه قول معروف میگویند معنی الشعر فی بطن الشاعر پیروزو پایدار وسربلند وکامیاب باشید
نتیجه می گیریم که سخت افزار یا همان افزار سخت در زمان فردوسی ابداع شده است.
حالا نرم افزار کار کی هست خدا داند
سلام خيلي موضوع جالبي رو انتخاب کرديد اگه ميشه بيشتر در اين مورد مطلب بنويسيد .
در اینکه فردوسی بسیار محجوب است حرفی نیست اما حضرت مولانا بسیار ساختار شکن است و برای مخاطبان ان روز شاید گفتن این گونه داستانها عرف بوده باشد .
شاید رکیک ترین داستان مثنوی کنیزک و خر و کدو باشد که شاید مولانا میتوانست از یک داستان دیگه برای بیان منظورش استفاده کنه …شاید البته شاید هم نه هیچ داستانی بهتر از این نتواند منظور را بیان کند
راستش دقیقاً نمیدانم. ولی این مصاحبهی دکتر سروش را ببینید:
http://www.roozneveshtha.com/2006/02/post_12.shtml
در زمینهی داستانهای و الفاظ رکیک در مثنوی هم صحبت شده.
ممنون از لینک خوبت امین جان
آدرسش را میگذارم توی خود مطلب
سلام.جالب بود.اما باز خوب بود كه خانواده كنارتون نشسته بودن.اگه ننشسته بودن ديگه كار به كجا مي رسيد؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
ها!
پس معلومه مثنوی نخوندی! 😉
به نظرم بيت مربوط به زال و رودابه دقيقا” معني عكس ميده يعني ” فقط بوس و كنار نبود ” چون مگر يك شير طبيعي از خير شكار گور خر ميگذره؟ مصرع دوم در واقع بايد تاييد “فقط …نبود” باشد
مینا جان،
فکر میکنم همان معنی که من گفته ام درست باشد.
بامزه بود، اما راجع به خط اول مطلبتان: چهطور به عرف جامعهای که مولانا در آن زندگی میکرده پی بردهاید؟
یعنی احتمال میدهید در عرف جامعه ای که مولانا در آن زندگی میکرده، صحبت از آنچه که اشاره شد (و آنچه که نشد) بی ادبانه حساب نمیشده؟
جالب بود میگن مولانا تحت تعالیم شمس این همه به قول شما بی رودربایستی بوده چون می دونیم که شمس ترک بوده زبان ترکی نسبت به زبان فارسی در بیان تابو ها گستاخ تره .
آقاي كمال نمي دونم منظورت از “ازين مسائل” چيه ولي فكر مي كنم سوئ تفاهمي پيش اومده
نكاتي كه ديدي جزئي از داستان هستند نه هدف داستان ، فكر ميكنم هممون بايد يك بار شاهنامه رو بخونيم تا به فردوسي به عنوان بزرگترين شاعر افتخار كنيم ، اقاي گنجه اي از شما هم ميخوام اگه مطلبي منويسي كامل باشه تا چنين بر داشت هايي پيش نياد .
اسماعیل جان،
من برداشت بدی از تعبیر کمال نداشتم و کمی تعجب کردم از دیدن کامنت شما
ای علی کتیبه نویس، از ترفندهایی که فردوسی برای منحرف کردن بحث استفاده کرده خوشمان آمد، بر رویش کار میکنیم تا شاید در صحبت ها بکارمان آید.
درود علی جان عزیز
زیبا بمانند همیشه، علی جون واقعا مو رو از ماست کشیده ای بیرون، درمورد شاهنامه و فردوسی در این باره چیزی نشنیده بودم که شما مطلب رو باز کردید.
سپاس از شما
ـــــــــــــــــــــــــــ
سرانجام تونستم وب خودم رو روبراه کنم، و در وردپرس هم پست بزنم…
آقا فردا پنجشنبه باید توی کارگاه زبان ایشون طوری الفبای پارسی باستان رو بخونم و بنویسم که استاد بازوبندی از من خشنود باشه، هرچند که هفته گذشته شرمسار گشتم.
این هفته به احتمال زیاد کتیبه خوانی داریم، روز سرنوشت هستش، در ضمن وبم رو با آدرس جدید نوشتم
پیروز باشید
درود بر شما ❗
مقايسهي جالبي بود رفيق! خوشمان آمد! ؛)
جالب بود. مولانا رو می دونستم اما فردوسی رو نه. فکر نمی کردم تو شاهنامه هم از این مسائل باشه