دسته: از سفر

امامقلی خان

بر خلاف اکثر شهرهای ایران که اسم خیابان اصلی‌شان «امام» یا «شهدا» است، اسم خیابان اصلی شهر قشم، بلوار «امامقلی خان» بود و یک مجسمه از امامقلی خان را هم در انتهای بلوار نصب کرده‌اند.


امامقلی خان حکمران منطقه در زمان شاه عباس اول بوده و ایرانیان به فرماندهی او (و با کمک انگلیسی‌ها) پرتغالی‌ها را از منطقه بیرون می‌کنند. قلعه‌ی پرتغالی‌ها هنوز در جزیره‌ی هرمز هست و انگار خیلی هم دیدنی است.

اسم بندرعباس هم به افتخار شاه عباس کبیر، بندرعباس شده و قبل از آن هم اسمش گویا بندر «گمبرون» بوده.

قشم – دره‌ی ستاره‌ها

طبیعت قشم خیلی زیبا بود. یک جور زیبایی «قشمی» داشت؛ نه از آن زیبایی‌های «همه‌کس‌پسند».


جوری بود که آدمی مثل من هوس می‌کرد برود و کمی اطلاعات اولیه‌ی زمین‌شناسی کسب کند تا بتواند سر در بیاورد این شکل‌های عجیب و غریب چطور در جزیره ایجاد شده‌اند.

برایم جالب بود که «سازمان منطقه‌ی آزاد قشم» این زیبایی‌های طبیعی را روی نقشه علامت زده بود و برایشان راه ساخته بود.


جایی توی قشم بود به اسم «دره‌ی ستاره‌ها» یا به قول اهالی قشم «ستاره کفته» (estareh kafteh). عکس ماهواره‌ای‌اش را اینجا ببینید.


عوامل طبیعی، (همانها که ما را به آموختن زمین‌شناسی ترغیب می‌کنند) شکل‌های خیلی جالبی ساخته بودند.


بین اهل قشم و بندر مشهور است که شب‌ها، این دره‌ی ستاره‌ها محل رفت و آمد ارواح و اجنه است. این موضوع را اول روی تابلوی راهنمای محل خواندم و خیلی جدی نگرفتم (گفتم شاید نوعی بازار گرمی باشد برای جلب گردشگر) ولی مهدی درویش، میزبان‌مان در بندرعباس هم داستان‌هایی از اجنه‌ی دره‌ی ستاره‌ها شنیده بود.


نزدیکی‌های این دره، دهی است به اسم «برکه خلف» (Khalaf) که هر سال در مسابقه‌ی بین روستاهای قشم به عنوان پاکیزه‌ترین روستا انتخاب می‌شود. عکسی از روستا نگرفته‌ام ولی واقعا پاکیزه بود.

پیرایش مهرورزان

همان روزهایی که بندرعباس بودیم، احمدی‌نژاد هم داشت می‌آمد آنجا. گوشه کنار شهر هم پلاکاردهایی زده بودند که در دور دوم سفرهای استانی چه معجزه‌هایی به وقوع خواهد پیوست. مثل این:

طراحی پلاکارد جوری است که فکر می‌کنی انگار قرار است احمدی‌نژاد را در موزه‌ی مردم‌شناسی به نمایش بگذارند!

یک آرایشگاه هم دیدیم که اسمش را گذاشته بود «پیرایش مهرورزان»! فکر کنم جناب سلمانی تحت تاثیر دور اول سفرهای استانی این اسم را انتخاب کرده باشد!


فکر کنم دفعه‌ی بعد که برویم بندر، ببینیم که طباخی همسایه‌ی «پیرایش مهرورزان» هم اسمش را گذاشته «آبگوشت اصول‌گرایان»!

بازار ماهی بندرعباس

از دیدن بازار ماهی بندرعباس خیلی ذوق کردم.

بازار ماهی یک سوله است که کنار میدان لارک قرار گرفته. لارک اسم یکی از جزایر خلیج فارس است در جنوب قشم. خود این میدان لارک در منتهی‌الیه غربی بلوار ساحلی (جنوب میدان یادبود/شهدا) قرار گرفته است.


توی بازار ماهی 50-60 تا غرفه هست که جلوی هر کدام شماره‌ی غرفه و نام فروشنده را نوشته. هر غرفه‌ای یک جعبه دارد که با یخ پر شده و روی یخ‌‌ها ماهی چیده‌اند.


هر فروشنده‌ای یک یا چند نوع ماهی و آبزی می‌فروشد و قیمت‌ها هم کمی جای چانه دارد.


به در و دیوار بازار هم کلی پلاکارد در معرفی انواع ماهی و راهنمای خرید ماهی نصب کرده بودند.


توی قشم خیلی دلم می‌خواست از یکی از خانم‌های برقع‌پوش عکس بگیرم ولی می‌ترسیدم ناراحت شوند. توی بازار ماهی بندرعباس، همسر گرامی رفت و از این خانم اجازه گرفت و او هم کمی مقنعه‌اش را سفت کرد و اجازه داد عکسش را بگیریم.


میزبان‌مان «مریم ترابی» خیلی به کار ماهی وارد نبود و داشت تلفنی با مادرش صلاح و مشورت می‌کرد که بفهمد ماهی‌ای که انتخاب کرده خوب است یا نه؟


برای‌مان یک «میش‌ماهی» بزرگ خرید که تقریبا شش-هفت کیلو وززن داشت و زبانش هم بدجوری دراز بود!


در دو انتهای شمالی و جنوبی بازار ماهی غرفه‌هایی برای پاک کردن ماهی بود. هزینه‌ی پاک کردن هر کیلو ماهی و میگو هم بین 200 تا 300 تومان بود.


ظرف حدود 5 دقیقه، آن میش‌ماهی زبان‌دراز را تبدیل کردند به چنین چیزی:

آسمان یارمان بود…

آسمان یارمان بود! هر جا که پا می‌گذاشتیم، هوا صاف و آفتابی و ملایم می‌شد و بعد از رفتن ما به هم می‌ریخت.

اول از تهران رفتیم شیراز و دو روزی پیش خانواده‌ی همسر گرامی بودیم. بعد از آنجا رفتیم بندر عباس. پشت سرمان شیراز بارانی شد و پیش رویمان بندر آفتابی و بهاری! سه روز بندر بودیم و برگشتیم شیراز که به مناسبت ورود ما بارانش بند آمده بود. دو روز دیگر هم شیراز ماندیم و برگشتیم تهران.

توی بندر مهمان «مهدی درویش» و «مریم ترابی» (دو نفر سمت راست) بودیم. مریم از همکلاسی‌های دوره‌ی کارشناسی همسر گرامی بود. میزبانانمان از هیچ جور مهمان نوازی دریغ نکردند و یک دلیل عمده‌ی خوش گذشتن سفر هم داشتن چنین میزبانانی بود.

بازگشتیم…

بعد از یک سفر یک هفته‌ای به شیراز و بندر عباس و قشم، امروز صبح به تهران برگشتیم.

سفر بی‌نظیری بود. مدتها بود اینقدر خوش نگذشته بود. کلی عکس گرفتم که به تدریج توی وبلاگ می‌گذارم.