چند وقتی است که هر جا میرویم سر و کارمان به آدمهای خوب و خوشاخلاق میافتد.
امروز برای کاری رفته بودم بانک صادرات، شعبهی سپهر (همان شعبهای که زیر ساختمان مرکزی بانک است). معاون بانک، کامله مردی است به اسم آقای «میران» که ما را با خوشخلقی و انعطافپذیریاش شرمنده کرد!
به کامنت قبلی من که پر است از غلط های املایی و نگارشی لطفا گیر ندهید و خودمان قبل ازینکه سوتی هایمان را بگیرید اعلام میداریم که به این سبب که جملاتمون طولانی شد فعل و فاعل و مفعول جمله همگی از دستمون در رفتند.
به بزرگواری خودتون ببخشید.
در اینش که از وقتی اومدید اینجا بسی باکلاس تر و بسی سر و سنگین تر در سر زدن به دوستاتون شدید شکی نیست.
ولی خب نمی تونم تنبلی مفرط خودم رو هم در پیدا کردن اسمتون در لیست فیوریت هام و ازون طرف هم اومدن و دوباره کلیک کردن و خلاصه کلی مرارت و سختی و رنج همی بکشیم تا این نوشته های بدون خواننده ی شما رو که اتفاقا زیاد هم این روزها خواننده پیدا کرده بخونیم.
در هر صورت خواستیم با این کامنت مراتب بندگی و دوستی خودمون رو هم چنان اعلام بداریم و بگیم اگه دیر به دیر میایم سر بزنیم تخصیر این ژن های ایرانی ماست!! که هی تنبل بازی در میارن و البته یه کمیش هم تخصیر ژن های ایرانی بازی شما هم هستن هاااااا
بعد ببینم جریان این پست پایینی چیه؟ من اصلا همچنین کامنتی نداشتم در وبلاگم . نکنه چشم های من مشکل بینایی پیدا کردند؟؟