رنگوارنگ
پنجرههای رنگوارنگ ساختمانهای قدیمی را خیلی دوست دارم.
اینجا فکر میکنم خانهی بروجردیهای کاشان باشد:
و اینجا هم یکی از اتاقهای ارگ کریمخانی است در شیراز:
پنجرههای رنگوارنگ ساختمانهای قدیمی را خیلی دوست دارم.
اینجا فکر میکنم خانهی بروجردیهای کاشان باشد:
و اینجا هم یکی از اتاقهای ارگ کریمخانی است در شیراز:
سحرخیزی را دوست دارم. وقتی طلوع آفتاب را میبینم، میدانم که روز خوبی در پیش است.
خودتان را جای سازندگان تخت جمشید بگذارید و تصور کنید که به هزار زحمت یک تخته سنگ چندین تنی را از معدن استخراج کردهاید و به صفهی تخت جمشید انتقال دادهاید و الان در حال شکل دادن آن هستید. حالا تصور کنید چه حالی میشوید اگر وسط کار متوجه شوید که جایی وسط سنگ پوک است یا رگهی ناجوری دارد؟!
سازندگان تخت جمشید چند بار با چنین احساس ناخوشایندی مواجه شدهاند و در پاسخ عقلشان را به کار انداختهاند و تصمیم گرفتهاند که به جای دور انداختن تخته سنگ و تحمل دوبارهی مصیبت انتقال یک سنگ دیگر از معدن، همان سنگ موجود را «وصله» کنند.
اگر در تخت جمشید با دقت به نقش برجستهها توجه کنید، چندتایی از این «وصله»ها را میبینید.
مثلا به این وصلهی مثلثی در تنهی مرد «خوزی» دقت کنید:
تصویر بزرگتر:
یا این وصله در سر سرباز هخامنشی:
تصویر بزرگتر:
در تصویر بالا، به سوراخ بالای سنگ دقت کنید. ظاهرا برای چفت کردن وصله به سنگ، سوراخی مانند این در سنگ و وصله ایجاد میکردهاند و توی سوراخ را با فلز مذاب پر میکردهاند.
به علاوه در نظر داشته باشید که روی نقش برجستههای تخت جمشید با رنگ پوشیده شده بوده است. بنابراین وصلهها به چشم بازدید کنندگان نمیآمدهاند.
کاخهای تخت جمشید، درست پای کوه جا خوش کردهاند و صاحبِ خانهای که پای کوه جا خوش کرده است، باید تدبیری هم برای روز بارانی و سیلابی که از کوه سرازیر میشود بیندیشد…
این چاه سنگی، یکی از تدبیرهای طراح تخت جمشید است برای هدایت سیلاب.
دهانهی چاه تقریبا مربعی است به ضلع 5 متر و عمقش هم حداقل 25 متری میشود. در کنار چاه، جویبارهایی یافتهاند که سیلاب را به داخل آن هدایت میکردهاست. حدس میزنند شاید چاه نقش آب انبار هم داشته و برای ذخیرهی آب آشامیدنی هم از آن استفاده میکردهاند.
عکسهای پرسپکتیوی من هیچوقت خوب از آب در نمیآید. اگر پای چاه بروید، ابهتش برای چند دقیقه میخکوبتان میکند.
در همین زمینه:
مهران است و قلیانش! یعنی این قلیانش به جانش بسته است و هر جا که میرود قلیان و ذغال و تنباکو و آتشگردان همراهش است و به هر مناسبتی چاق میکند و میکشد و تعارف میکند.
این سماور ذغالی هم جزو سرنشینان ثابت صندوق ماشینش است و چه چایهای دلچسبی هم دم میکند!
دوربین دیجیتال و ذوق عکاسی، بعد از مدتی شما را صاحب چندین هزار عکس دیجیتال میکند که اگر ابزار مدیریت آرشیو درست و حسابی نداشته باشید، جمع و جور کردنشان کار حضرت فیل است.
اگر از ویندوز ویستا استفاده میکنید، Windows Photo Gallery در حکم «کاچی بعض هیچی» است. Picasaی گوگل و Photo Album کورل و ACD Photo Manager هم خوبند ولی هر کدامشان نقصی دارند.
از همه بهتر و جامعتر نرمافزار Lightroom است مال شرکت Adobe که تازگیها نسخهی 2.0 اش هم ارائه شده و یکی دو ویژگی تازهی این نسخه، به خوشدستی و کارآمدیاش اضافه میکند.
به چند دلیل توصیه میکنم حتما برای مدیریت آرشیو عکسهای دیجیتالتان از لایتروم استفاده کنید:
1- آسان برچسب (Tag) بزنید: هر چقدر هم که سعی کنید عکسهایتان را با نامگذاری مناسب فایل و شاخهبندی حسابشده مرتب کنید، آخرش میبینید که برای جستجو بین چندین هزار فایل، هیچ ابزاری مثل برچسب زدن کارتان را راه نمیاندازد. برچسب زدن را هم که شروع کردید، دیگر جلوی خودتان را نمیتوانید بگیرید و کمکم میبینید که دلتان میخواهد روی هر عکسی یک عالمه برچسب بزنید که کجاست و کی به کی است و چه جزئیاتی دارد.
لایتروم در نسخهی جدیدش، ویژگیای دارد به عنوان «Keyword Suggestions» که خیلی ساده است و خیلی کارآمد.
مثلا کافی است که من روی عکس زیر برچسب بزنم «دوستان/کیارش میزانیان» تا بلافاصله در قسمت پیشنهاد کلیدواژه، برچسبهای «دوستان/شراره زابلی»، «دوستان/کیانا میزانیان» و «دوستان/ساینا میزانیان» ظاهر شوند. ساینا که توی عکس نیست، ولی شراره و کیانا با دو کلیک به برچسبها اضافه میشوند.
باورتان نمیشود که ایدهی به این سادگی تا چه حد میتواند سرعت و کارآمدی برچسبزدن را بالا ببرد.
2- مقایسه کنید و دور بریزید: عکاسان دیجیتال از هر منظرهای صد عکس میاندازند با این توجیه که بعدا بهترینها را نگه میدارم و بقیه را حذف میکنم. اما انتخاب بهترین عکسها از بین صد تا کاری است که بدون ابزار خوب مقایسه، شدنی نیست.
لایت روم ابزار خیلی خوشدست و کارآمدی برای مقایسه عکسها دارد (Compare View) که اگر به آن عادت کنید، خیلی راحت معتادش میشوید و بعد از چند وقت احساس میکنید بدون آن نمیتوانید زندگی کنید!
4- ویرایش گروهی: قبلا هم برایتان تعریف کردهام که پارسال همین روزها، مراسم عقدمان که تمام شد و عکسها را که از عکاسها تحویل گرفتم و ریختم روی کامپیوترم، با این واقعیت تلخ روبرو شدم که تاریخ یکی از دوربینها (طبق قانون مورفی همان دوربینی که بهترین عکسها را گرفته بود) دو سال و خردهای عقب بود و عکسهایش سر جای درستشان قرار نمیگرفتند. از این حس و حالها هم نداشتم که صد و خوردهای عکس را یکی یکی ویرایش کنم و تاریخ و ساعتشان را درست کنم. خلاصه عکسها روی اعصابم ماندند تا اینکه به راهنمایی شهنام محمدنظر با لایت روم 1 آشنا شدم …
3- مانیتور دوم: من توی محل کارم دو مانیتور دارم و خیلی وقتها هم توی خانه کامپیوترم را وصل میکنم به LCD تا چیزی را نشان دیگران دهم. به جرات میگویم که هیچ نرمافزاری مثل نسخهی دوم لایت روم، مانیتور دوم را درک نمیکند و طرز کار با آن را به این خوبی بلد نیست! مخصوصا با لایت روم میتوانید Slide Show عکسها را بگذارید تا روی مانیتور دوم (همان LCD) برای ملت پخش شود و خودتان هم سرتان به کار خودتان روی مانیتور اول گرم باشد.
4- ویرایش: امکانات ویرایشی لایتروم برای جبران خطاهای عکاسی هم خیلی مفصلتر از نرمافزارهای مشابه است. البته به هر حال هیچ کس از فوتوشاپ بینیاز نیست.
درخت انجیر، کابوس کسانی است که باید از بناهای باستانی نگهداری کنند. انجیر خیلی راحت لابلای صخرههای سنگی ریشه میدواند و ریشهاش پس از مدتی باعث خرد شدن سنگ و ریزش آن میشود. برای همین در گزارشهای مرمت آثار باستانی چنین عبارتهایی میخوانیم: «راهساز يادآور شد: ۱۰ قطعه سنگ ديگر در پي عوامل طبيعي و به خصوص رشد درختان انجير از محل اصلي خود بر روي بناي آرامگاه جابجا شده بودند كه آنها نيز پس از جداسازي دوباره بر سر جاي اوليه خود قرار داده شدند.» (به نقل از روزنامه ایران)
بعضی باستانشناسان حدس میزنند، شیوهی استخراج سنگ در معادن باستانی مصر اینطور بوده که اول سوراخهایی در سنگ ایجاد میکردهاند و در این سوراخها ریشهی انجیر میچپاندهاند، بعد این ریشهها را خیس میکردهاند و با این کار از داخل به سنگ فشار میآمده و در نتیجه بخشی از سنگ از روی رگههای طبیعی خودش جدا میشده.
واقعا نمیدانم این شیوه عملی است یا نه؟ ولی ایدهی جالبی است!
فیلم بی سر و تهی بود از کمال تبریزی، با بازی گلشیفته فراهانی و رضا کیانیان. یک جورهایی از بی سر و تهی با «گاهی به آسمان نگاه کن» رقابت میکرد و انصافا هم از این رقابت سربلند بیرون آمده بود.
فیلم خیلی تلاش میکرد که بیننده را بخنداند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود ولی معمولا ایدههایش یا (به قول امیر در بحث با مریم) «دستمالی شده» بود (مثال چند بار ایجاد ترافیک و تصادف در خیابان به خاطر حضور یک زن، یا شخصیت دوگانهی کیانیان در آن شرکت دولتی) یا اصلا خندهدار نبود (مثلا آنجایی که کیانیان شاش مصنوعی تولید میکند، یا واکنش ملت، خصوصا واکنش آن پسر خردسال به طلاق مریم). طبق معمول، برای خندهدارتر شدن فیلم، یکی دو جا هم از خط قرمز رد شده بود و یک متلک سیاسی هم انداخته بود و یک کاراکتر اواخواهر هم جلوی دوربین برده بود (برای اولین بار؟).
ظاهرا فیلمنامه برداشت آزادی است از داستانی از مهدی شجاعی به نام «غیر قابل چاپ» که نخواندهام.
کشف رمزها و Davinci code بازیها و اسطوره پرانیهای فیلم که دیگر خیلی خنک و بیمزه بود. به خنکی و بیمزگی حرفهای حکیمانهی و اداهای مهران مدیری.
کلا بجز تیتراژش و ایدهی «سند اتوبان کرج» و چند سوژهی خرد و ریز دیگر، چیزی از «همیشه پای یک زن در میان است» به دلم ننشست.
در همین زمینه:
این عباس سلیمینمین، خیلی عشق مناظره است! هر وقت موضوعی در کشور داغ میشود، سلیمی نمین هم میپرد وسط و اعلام میکند آماده است تا با یکی از طرفین دعوا مناظره کند. حالا این موضوع میخواهد دانشگاه آزاد باشد، نامهی انصار حزبالله باشد، تهاجم فرهنگی باشد، ازدواج دوم عطاءالله مهاجرانی باشد، خاطرات هاشمی رفسنجانی باشد، تخت جمشید باشد، … مهم نیست! داغ باشد، کوفت باشد!
امروز هم عباس آقا پریده وسط و اعلام آمادگی کرده تا با اسفندیار رحیم مشایی مناظره کند در مورد اسرائیل و این حرفها…
خبر مربوطه به نقل از خبرگزاری فارس: آمادگی سلیمی نمین برای مناظره با مشایی
مشکلات شخصیتان با دیگران را در وبلاگ مطرح نکنید. اگر هم خواستید مطرح کنید، نام واقعی طرف را نیاورید. اگر هم خواستید بیاورید، سعی کنید دلایلی که در تخطئهی او ذکر میکنید بچهگانه نباشد. غیر از این اگر باشد بیشتر خودتان را ضایع کردهاید تا دیگری را.
موضوع این است که کسی دربارهی ببراز بازوبندی دو مطلب نوشته (اینجا و اینجا). بخوانید و بگویید با خواندن این نوشتهها نسبت به نویسندهی وبلاگ احساس همدردی پیدا میکنید یا نسبت به ببراز؟