سوتی در کرج
توضیحات جامع در مورد سوتی تلویزیون تبلیغاتی در کرج را اینجا ببینید
توضیحات جامع در مورد سوتی تلویزیون تبلیغاتی در کرج را اینجا ببینید
مدتی است که میراث فرهنگی و شهرداری شیراز مشغول خریدن خانههای پشت حافظیه و خراب کردنشان برای توسعهی آرامگاه حافظ هستند. در مورد اینکه حافظیه چقدر قرار است بزرگ شود، در شیراز از خیلیها شنیدیم که قرار است به سعدیه وصل شود و کمی هم تعجب کردیم چون این دو آرامگاه تقریبا دو و نیم کیلومتر فاصلهی هوایی دارند و برای به هم وصل شدنشان باید دو خیابان اصلی (هفتتنان و چهل مقام) قطع شوند…
بالاخره برای خواباندن آتش کنجکاوی جستجویی کردیم و فهمیدیم که حافظیه قرار است تا باغ جهاننما گسترش پیدا کند و مساحتش بشود هفت هکتار. از آن طرف سعدیه هم به باغ جهانگشا میرسد و مساحتش میشود خیلی زیاد. عمارتهای هر دو باغ را هم دارند به شدت مرمت میکنند. مخصوصا فکر کنم کوشک باغ جهانگشا چیز جالبی از آب در بیاید.
این تصویر سعدیه و باغ دلگشا را نشان میدهد
این تصویر هم حافظیه و باغ جهاننما را
این خبر را از دست ندهید: دستگیری متهمان پخش تصاویر مستهجن از تلویزیون تبلیغاتی کرج
دوستانی که میگویند من و جد بزرگ به هم شباهت داریم اشتباه میکنند. برای اثبات این امر یک عکس زمان جوانی و جاهلی خودم را سیاه و سفید کردم و کنار جد بزرگ گذاشتم که خودتان قضاوت کنید.
عکس خودم مربوط به سال 81 است. سبیلها هم واقعی است (نه گریم نه فتوشاپ) لطفا سوال نفرمایید!
«برگ وابستگی جاوید» که روی این کارت نوشته شده، معنی میدهد «کارت عضویت دائم»! سال پنجاه و دو بوده است و اوج نهضت «سره نویسی»!
جزء اسناد و مدارک پدر در آلبوم قدیمیاش، یک سری نامه پیدا کردیم از مرحوم پدربزرگمان که از سفر حج به مادرشان نوشته بودهاند. نامهها مربوط به سالهای 1335 تا 1342 میشوند. همهی نامهها روی یک کاغذ چاپی است که به عربی بالای آن نوشته شده الحمدلله به صحت و سلامتی در تاریخ (جای خالی برای تاریخ هجری) مطابق با (جای خالی برای تاریخ میلادی) به سلامتی به مکه رسیدیم و حالمان خوب است و آب زمزم میخوریم و به همه سلام برسانید و به اینها هم سلام برسانید … آخر نامه یک جای خالی است که جای نوشتن فهرست کسانی است که باید به آنها سلام رسانده شود و پدربزرگ مرحوم متن نامهاش را در این جای خالی نوشته است.
پدربزرگ متن همه نامهها را به مادرشان نوشتهاند و به مادر گرامی گفتهاند که مثلا از قول من به همه فامیل و عمه خانم و والد (پدر) سلام برسانید. من نامهای ندیدم که خطاب به پدرشان نوشته باشند (ظاهرا روابط پدر-فرزندی اصلا خوب نبوده) و هیچ اسمی هم از همسرشان (مادر بزرگ مرحوم ما) نبردهاند که مثلا به همسرم هم سلام برسانید (ظاهرا این کار خلاف غیرتورزی مرسوم در آن سالها بوده)
در یکی از نامهها که تصویرش را میبینید، مرحوم پدر بزرگ برای بار اول سوار هواپیما میشده و با شوق و ذوق قضیه را برای مادرش تعریف کرده:
«66 نفر در یک طیاره بودیم مخصوصا بنده بیشتر قدم میزدم صحبت میکردم شوخی میکردیم (یعنی اصلا نترسیده بودم) شام ما را در یک جعبه بسته بودند در مقابل هر یک صندلی یک جعبه گذاشته بودند توی جعبه خوراکی به شرح زیر بود خیار یک عدد پامدور یک عدد (فکر میکنم به روسی یعنی گوجه فرنگی) تخممرغ پخته یک عدد زردآلو دو عدد سبزی کوکو یک تکه پنیر یک تکه کاتلیت (همان کتلت) یک عدد پیچنیک (؟) 5 عدد ما هم نوش جان کردیم توی طیاره وضو گرفتم نماز مغرب و عشاء را در طیاره خواندم خلاصه از هر جهت از طرف بنده خواطر (مرحوم پدربزرگ در همه نامهها خاطر را نوشتهاند خواطر) جمع باشید»
بالاخره پدر به قولش عمل کرد و آلبوم عکسهای قدیمی را در اختیارمان گذاشت تا اسکن کنیم. این عکس جد بزرگ است (پدربزرگ پدربزرگمان) که نامش حاج هاشم بوده است. عکس تاریخ ندارد ولی به قرائن حدس میزنیم مربوط به 80-1270 خورشیدی باشد. پشت عکس مهر زده: «عکاسی همایون، خیابان شاه». دارم دنبال تاریخچه عکاسی همایون میگردم که بتوانم تاریخ عکس را دقیقتر حدس بزنم ولی فعلا که چیز دندانگیری پیدا نکردهام
بحمدالله همسر گرامی امروز حالش بهتر است و از بستر بیماری یک هفتهای برخاسته است. از این آنفولانزاهای ویروسی گرفته بود که بدترین علامتشان استخواندرد است. هنوز البته صدایش خشدار است که آنهم امیدواریم به زودی خوب شود.
امروزمان هم روز نمیشود. مردیم از کسالت. همان بهتر که برویم دنبال بیمهی عمو و لپتاپ خواهرمان
خدا قسمت کند یک سفر چین برویم